♥♥ ســکـــــوت عــــــــشــــــــــــق ♥♥
اشعار و دل نوشته های عاشقانه
من راز نگاهت را از آینه پرسیدم چشمان نجیبت را از دور پرستیدم باران شدم و چون اشک بر عشق تو باریدم من شمع وجودم را بر مهر تو بخشیدم مثل گل نیلوفر چشم تو بهاری شد از پیش دلم آرام رفتی و نفهمیدم مرز دل و چشم تو از شهر افق پیداست من سرخی گلها را در خنده ی تو دیدم در شهر اقاقی ها تو پاکترین عشقی من راز شکفتن را از باغ دلت چیدم لبخندی زدی آرام بر گونه غمناکم من با گل لبخندت بر حادثه خندیدم ای کاش دو چشم تو سر فصل افق ها بود آن وقت تو را هر صبح از پنجره می دیدم تو باز نفهمیدی از عشق چه می گویم آرام گذشتی و من باز نرنجیدم
بی تو بي تو اي آينه پيكر ز جهان بيزارم
شمردن بلد نیستم دوست داشتن بلدم و گاهی شده یکی را دو بار دوست داشته باشم ؛ دو نفر را یک جا !! چه کار می شود کرد؟ دوست داشتن بلدم شمردن بلد نیستم
« دوستت دارم » را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن که فشانی بر دوست، راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست! در دل مردم عالم – به خدا - نور خواهد پاشید روح خواهد بخشید. تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو « دوستم داری » را از من بسیار بپرس دوستت دارم را با من بسیار بگو
تو را دوست دارم
بوسه یعنی عشق من با من بمان بوسه آغازی برای ما شدن طعم شیرین عسل از بوسه است بوسه یعنی وصل شیرین دو لب بوسه یعنی شادی و شور و نشاط
سکوت من از یک شکست عاشقانه می آیم بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش برآید آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او که باید پر باشد خالی ست نمی توانم باورش کنم نه رفتنش را و نه ماندنش را مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد سکوت می کنم تا به خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد گریه می کنم با شکوه مثل اقیانوس او نمی شنود و نمی داند که ماه و خوشبختی همه بی ستاره هاست
زودتر بیا... من زیر باران ایستاده ام... و انتظار تو را می کشم... چتری روی سرم نیست.. می خواهم قدم هایت را،با تعداد قطره های باران شماره کنم... تو قبل از پایان باران می رسی... یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟ هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند... و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا... من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم.....
باران شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اطاقم دلتنگ میپرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابیم که در آن دولت خاموشی هاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم و ندایی که به من میگوید گرچه شب تاریک هست دل قوی دار که سحر نزدیک است در میان من و تو فاصله هاست ............. گاه می اندیشم .... می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دست های تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشی چشم های تو به من آرامش میبخشد و تو چون مصرع شعری زیبا سطر بر جسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست میتوانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را میبخشی گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کی میگوید ؟؟؟؟؟؟؟؟ آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی !!!!!!!! روی تو را کاشکی میدیدم .... شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجب عاقبت مرد ؟ افسوس......... ( کاشکی میدیدم) من به خود میگویم چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد با من اکنون چه نشستنها خاموشی با تو اکنون چه فراموشی هاست چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم خانه اش ویران باد .........................
تنهایی وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع شدم... وقتی او تمام کرد... من آغاز شدم وچه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن... مثل تنها مردن
شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام شاید بیداری مثله من به فکر اون خاطره ها شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها بگو توهم خسته شدی مثل من از فاصله ها با هر قدم برداشتنت فاصله بینمون نشست لحظه ای که بستی درو شنیدی قلب من شکست یادت بیاد که من کیم؟ همون که می میره برات همونی که دل نداره برگی بیوفته سر رات نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام از کی داری تو دور میشی ؟ از من که میمیرم برات از منی که دل ندارم برگی بیوفته سر رات نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام از کی داری تو دور میشی ؟ از من که میمیرم برات از منی که دل ندارم برگی بیوفته سر رات بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغتو ؟ دارم حسودی می کنم به آینه ی اتاق تو کاش جای اون آینه بودم هر روز تورو می دیدمت!!!! اگر که بالشت بودم هر لحظه می بوسیدمت نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام از کی داری تو دور میشی ؟ از من که میمیرم برات از منی که دل ندارم برگی بیوفته سر رات نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام از کی داری تو دور میشی ؟ از من که میمیرم برات از منی که دل ندارم برگی بیوفته سر رات
بهانه ای عشق همه بهانه از توست آن بانــــــگ بلند صبحگاهی من اندوه خــــــویش را ندانم ای آتش جان پاکبــــــازان کشتی مرا چـــــــه بیم دریا ؟ گر باده دهی و گرنه ، غم نیست می را چه اثر به پیش چشمت ؟ پیش تو چه توسنی کند عقل ؟ من می گذرم خموش و گمنام چون سایه مرا ز خاک برگیر
میشود مي شود با يك نگاه عاشق شد از طلوع شهر روياها خارج شد مي شود با يك نگاه شكوفا شد از جاده آرزوها فارغ شد مي شود زندگي را از سر گرفت با گلهاي كوچه رازقي اميد گرفت مي شود با يك نگاه به دل اميد داد از باغ آرزوها زندگي را فرا خواند مي شود با گل آلاله همراه شد با پرواز پرنده همسفر شد مي شود با آن يك نگاه لبخند گل را ديد آن يك نگاه را در باغچه دل ديد مي شود با يك نگاه جادوي عشق شد از دنياي خيالي خارج شد مي شود آري مي شود فقط كافيست پنجره دل را گشود
خداحافظ خداحافظ عزیز من حلالم کن زمین گیرم نمیدانم چه تاریخی ولی یک روز میمیرم نمی خواهم دلت تنگ غروب خسته ام باشد اگر حتی جوان مردم بگو پیش خودت پیرم حلالم کن اگر روزی شبی یکوقت ناغافل تو را رنجانده ام از خود نگو که از تو دلگیرم چه شبهایی که عشق تو نمک پاشیده بر زخمم من از غریبی ها ، از عشق از زندگی سیرم اگر مردم شدم یک روح سرگردان و آواره غروب هرشب جمعه سراغی از تو میگیرم شدم مجنون نمیدانم تو هم لیلی من هستی سکوتی تلخ .... میدانم جوابم را نمیگیرم یقین دارم وفاداری ولی باز من میترسم از اینکه ناگهان روزی بگویی از تو هم سیرم خداحافظ نگاهم کن همین یک لحظه آخر نمی دانم چه تاریخی ولی من بی تو میمیرم.....
با تو مرا گم کن در آغوش خود ای یار که میخواهم در آغوشت بمیرم همیشه با منی هر جا که باشم به رویای حضور تو اسیرم مرا گم کن میان بوسه هایت مرا از خود به عشقت مبتلا کن ترا میخواهم و جز تو نخواهم دچارم کن دچار هر بلا کن مرا از من بگیر و در شبی دور بخوابانم به لبخند ستاره میان دشت بیتاب شقایق صدایم کن به نجوایی دوباره مرا در خود بمیران و بمیران که من دیگر به کار من نیاید همه تو میشوم سر تا به پا تو که بعد از تو کسی را تو نشاید مرا گم کن در آغوش خود ای یار که میخواهم در آغوشت بمیرم همیشه با منی هر جا که باشم به رویای حضورتو اسیرم...
انتظار ای عاشق در انتظار چه نشسته ای در انتظار بادهای پاییزی یا بارانهای بهاری برگهای زرد و یا شکوفه های ارغوانی در انتظار کدامی؟ انتظار بیهوده است! پنجره را باز کن جدار را بشکن غبار را بشوی و خاطره ها را به خاطره ها بسپار تا پایان پایانها مانده است این است زندگی این است روزگار !
تو را که دارم دنیا مال من است
|
About![]()
به یادت می مانم ولی افسوس تو در در رویایی دیگری هستی و من همواره در این فکرم که چرا همه چیز رنگ فراموشی گرفت چرااا Archivesهفته دوم بهمن 1390هفته چهارم بهمن 1390 هفته چهارم دی 1390 هفته چهارم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته دوم بهمن 1390 هفته اول بهمن 1390 هفته چهارم دی 1390 هفته سوم دی 1390 هفته دوم دی 1390 AuthorsسپیدهLinks
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی Categories |