نمیدانم...


♥♥ ســکـــــوت عــــــــشــــــــــــق ♥♥

اشعار و دل نوشته های عاشقانه

نمی دانم

 

نمی دانم کدام طوفان سهمگین مرا از نگریستن به چشمان تو دور می کند نمی دانم چه کسی و کجا عشق مرا از لانه قلبت بیرون می راند و پرنده غم و رسوایی را در وجود من به پرواز در می آورد تنها امید روزگاران من ای امیدی که آینه ام را با تو نقاشی نمودم چگونه تنها رهایم ساختی در این دالان سرد تنهایی، افسوس نمیخورم چون هر گاه قلبم از عشق تو لریز شد سکوت نکردم و گفتم تا چه اندازه دوستت دارم ولی تو تنها سکوت را در جواب من بی تاب جایز دانستی و مرا بی قرار تر از قبل نمودی ولی من آرزو کردم روزی در چشمان خمار بی قرارت دوباره بودن را زمزمه سازم  هر چند محال و دوراز دسترس باشد عشق را زمزمه خواهم کرد هرچند...

             



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت11:59توسط سپیده | |